آنکه ساق وی در سپیدی چون سیم باشد: دو سمن سینه بلکه سیمین ساق بر در باغ داشتند یتاق، نظامی، رشتۀ تسبیح اگر بگسست معذورم بدار دستم اندر دامن ساقی سیمین ساق بود، حافظ
آنکه ساق وی در سپیدی چون سیم باشد: دو سمن سینه بلکه سیمین ساق بر در باغ داشتند یتاق، نظامی، رشتۀ تسبیح اگر بگسست معذورم بدار دستم اندر دامن ساقی سیمین ساق بود، حافظ
سیم اندام، (آنندراج)، آنکه ساق پای او چون سیم سفید است، آنکه ساق و سرین وی سفید و تابان باشد: سیم ساقی شده گراز سمی گاوچشمی شده بگاو دمی، نظامی، کی ببینم من رخ آن سیم ساق هین مکن تکلیف مالیس یطاق، مولوی، از سرو و مه چه گوئی ای مجمع نکویی تو ماه مشکبویی تو سرو سیم ساقی، سعدی، ساقیان سیم ساق و شاهدان شوخ چشم عاشقان خوش نفس جان پروران خوش نشین، (ترجمه محاسن اصفهان ص 32)، ساقی سیم ساق من گر همه درد میدهد کیست که تن چو جام می جمله دهن نمیکند، حافظ
سیم اندام، (آنندراج)، آنکه ساق پای او چون سیم سفید است، آنکه ساق و سرین وی سفید و تابان باشد: سیم ساقی شده گراز سمی گاوچشمی شده بگاو دمی، نظامی، کی ببینم من رخ آن سیم ساق هین مکن تکلیف مالیس یطاق، مولوی، از سرو و مه چه گوئی ای مجمع نکویی تو ماه مشکبویی تو سرو سیم ساقی، سعدی، ساقیان سیم ساق و شاهدان شوخ چشم عاشقان خوش نفس جان پروران خوش نشین، (ترجمه محاسن اصفهان ص 32)، ساقی سیم ساق من گر همه دُرْد میدهد کیست که تن چو جام می جمله دهن نمیکند، حافظ
آنکه ساقهای پای وی مانند یاسمن سپید و خوشبو باشد. (ناظم الاطباء). آنکه ساق پای وی چون یاسمن سفید باشد: بیابان همه خیل قفچاق دید در او لعبتان سمن ساق دید. نظامی
آنکه ساقهای پای وی مانند یاسمن سپید و خوشبو باشد. (ناظم الاطباء). آنکه ساق پای وی چون یاسمن سفید باشد: بیابان همه خیل قفچاق دید در او لعبتان سمن ساق دید. نظامی